روزموعود
عید سال 92 از روز پنجم ششم عید دیگه همه به شدت منتظر اومدن جوجه کوچولوی ما بودن تا اینکه صبح روز نهم فروردین ازخواب بیدار شدم احساس کردم وقتشه که بریم بیمارستان بابارو بیدارکردم راه افتادیم تو راه به مامانی هم زنگ زدم که بیاد خیلی دلهره داشتم هم خوشحال بودم که دیگه انتظار تموم میشه و دخترمو میبینم هم خیلی خیلی میترسیدم. من دوس داشتم که توی بیمارستان قمربنی هاشم زایمان کنم اما چون تعطیلی بود دکترا نبودن ومجبور شدیم بریم بیمارستان حکیم اونجا دیگه از بابا جدا شدم و رفتم تو اتاق زایمان. من دوس داشتم طبیعی زایمان کنم یک روزو نیم درد کشیدم اما شما افتخار ندادی به دنیا بیای تا بالاخره بعد ازظهر روز دهم فروردین ساعت 5بعدازظهر منو بردن...
نویسنده :
مامان ستایش
22:07